از جمله ویژگیهای قرآن، به کارگیری داستان برای بیان اهداف و مقاصد خود میباشد. خداوند متعال بسیاری از وقایع، حوادث و رویدادهای قرآن را در قالب داستان بیان نموده است تا بهتر در دل و جان بندگان نفوذ نماید. داستان در قرآن وسیلهای است برای دعوت به یکتاپرستی و زندگی صالح. از جمله داستانهایی که در آیات شریفه به تصویر کشیده شده، داستان حضرت ابراهیم است. این داستان از جمله داستانهای بلند قرآن به شمار میآید که در سورههای متعدد آمده و دارای تمام عناصر داستانی میباشد، یعنی شامل حوادث مختلفی است. دارای آغاز، موضوع، پیکرهو پایانی که از روابط علّی و معلولی میان حوادث به دست میآید و به نتیجه مورد نظر میانجامد که هدف از آفرینش داستان بوده و آن بیان ایمان راسخ ابراهیم، تسلیم او در برابر اوامر الهی، دعوت به یکتاپرستی و یقین در ایمان بوده است.
قرآن/ حضرت ابراهیم۷/ عناصر داستان
هســت قـرآن حالهای انبـیا ** مــاهیان بـحر پاک کبــریا
ور بـخوانی ور نـه ای قـرآن پذیر ** انبــیا و اولیـا را دیده گیر
ور پذیرایی چو برخوانی قصص ** مرغ جانت تنگ آید در قفس
کلمه «قصه» در لغت به معنای دنباله، جای پا و اثر کسی را گرفتن است؛ قصه را به این جهت قصه میگویند که دومی در نقل آن از اولی پیروی میکند. قصه در قرآن گاه به معنی بیان نمودن، بازگفتن، حکایت کردن و برخواندن به کار برده شده است؛(إِن الحُکم إِلَّا لِلَه یَقُصُّ الحَقَّ وَ هُوَ خَیرُ الفَاصِلِین)(انعام/۵۷) «فرمانروایی جز برای خدا نیست، حق را بیان میکند و او بهترین داوران است.» و گاه به معنای سرگذشت، داستان و ماجرا؛(فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیهِ القَصَص)(قصص/۲۵) «چون نزد او رفت و ماجرا را برایش گفت.» (یزدان پرست،/۲۱)
لفظ «قص، قصص و قصه» در قرآن ۲۶ بار تکرار شده است. اما تنها لفظ «قصه» به معنای داستان فنی به کار رفته است. به طور مثال در آیه ۱۲۰سوره مبارکه هود خطاب به پیامبر گرامی اسلام می فرماید:(وَ کُلاً نَقُصُّ عَلیکَ مِن اَنباءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جَاءَکَ فِی هَذِهِ الحَقُّ وَ مَوعِظَهٌ وَ ذِکرَی لِلمُؤمِنِینَ). همچنین در سوره مبارکه اعراف آیه ۱۷۶ آمده است:(فَاقصُصِ القََصَصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّروُنَ). و نیز سوره یوسف آیه ۱۱۱:(لَقَد کَانَ فِی قَصَصِهِم لَعِبرَهٌ لِاوُلِی الْألبَابِ). از نص صریح آیات مذکور درک میشود که داستان پیامبران با هدف تأمل در حکایت آنان و پند گرفتن از فرجام امت ایشان بوده است.
خالق هستی اغراض دینی را در قالب داستان و با تصویرگری بی نظیر و به کارگیری عناصر داستانی هشتگانه ارائه نموده است تا قوی ترین تأثیر را بر مخاطب نهد. هدف این مقاله بررسی عناصر هنری پیرنگ (یا طرح)، کشمکش، شخصیتها، صحنه پردازی، گفتگو، زاویه دید، اندیشه و اسلوب داستان حضرت ابراهیم۷ در قرآن است که از داستانهای بلند قرآن به شمار می آید.
لغت «داستان» در زبان فارسی بهمعنی قصه، حکایت، افسانه و سرگذشت بهکار رفته است و در ادبیات، اصطلاح عامی به شمار میآید که از یک سو شامل صور متنوع قصه میشود و از سوی دیگر انشعابات مختلف ادبیات داستانی از قبیل داستان کوتاه، رمان، داستان بلند و دیگر اقسام این شاخه از ادبیات خلاق را در بر میگیرد. (داد،/۱۲۶) به هر حال داستان نوع ادبی است شامل رخدادهایی که در محیط توسط اشخاصی معین روی می دهد، با سبکی ویژه ساخته می شود (ساعدی،/۳۷) و دارای عناصر هشتگانه (پیرنگ، کشمکش، شخصیت، گفتگو، زاویه دید، صحنه، اندیشه و سبک) است.
از جمله ویژگیهای قرآن، به کارگیری داستان برای بیان اهداف و مقاصد خود میباشد. داستان در قرآن وسیلهای است برای دعوت به یکتاپرستی و زندگی صالح. خداوند متعال بسیاری از وقایع، حوادث و رویدادها را در قرآن با قالب داستان بیان نموده است تا بهتر در دل و جان بندگان نفوذ نماید. قرآن داستانهای متعددی از جن و انس، به ویژه پادشاهان، افراد خاص و ... مطرح کرده است. داستان پیامبران نیز در آیات بسیاری بیان شده است. این داستانها از نظر کوتاه و بلندی انواعی دارند. مثلاً داستان پردازیهای قرآن از نظر طولی به صورت داستانک (همچون داستان زکریا و ایوب)، داستان کوتاه (هود، صالح، اسماعیل)، داستان متوسط (داوود و مریم) و داستان بلند (حضرت ابراهیم و سلیمان) می باشد و ارائه آن به صورت ایجاز و یا تفصیل در شرح حال پیامبر، وقایع و عصر وی مثل داستان یوسف و عیسی به کار رفته است. (قطب،/۱۶۵-۱۶۸) نکتهای که باید بدان توجه نمود، این است که قالب داستان بلند و عناصر متعدد آن زاییده قرن نوزدهم است، اما خداوند متعال چهارده قرن پیش، از این قالب برای بیان مقاصد خود بهره گرفته است و عناصر هشتگانه مذکور در داستانهای قرآن، به ویژه داستان حضرت ابراهیم به خوبی مشهود است.
حضرت ابراهیم از پیامبرانی است که داستانش در ۱۳ سوره آمده است که عبارتند از بقره: ۱۲۴ و ۲۶۰-۲۵۸، انبیا: ۷۱-۵۱، انعام: ۸۳-۷۴، عنکبوت: ۲۷-۱۶، شعراء: ۸۹-۶۹، زخرف: ۲۸-۲۶، مریم: ۴۹-۴۱، ابراهیم: ۳۸-۳۵ و ۴۹-۴۷، صافات: ۱۱۳-۸۳، ذاریات: ۳۷-۲۴، هود: ۷۶-۶۹، حجر: ۵۱ و نحل: ۱۲۳-۱۲۰. از اینرو با دقت در آنها استنباط میشود که این داستان از جمله داستانهای بلند قرآن به شمار میآید. زیرا ایشان پدر پیامبران به شمار آمده و دومین پیامبر اولوا العزم میباشد. (جزایری،/۱۱۰) پیامبران پس از ایشان اصل دینشان را به او نسبت میدهند. در حدیثی منسوب به امام رضا۷ آمده است: «خداوند از آنرو ایشان را به عنوان دوست خود برگزیده است که تنها از او یاری میطلبیده و فقط به او تکیه مینموده است.» (همان)
داستان ابراهیم در قرآن از نوجوانی او آغاز میشود و تا بنای کعبه ادامه مییابد. حوادث آن عبارتند از بتشکنی، دعوت به یکتاپرستی، در آتش افکنده شدن، برگزیدن ماه و ستاره و... به خدایی، زنده کردن مردگان، هجرت به مصر و شام و...، رها کردن هاجر و اسماعیل در بیابان، قربانی کردن وی، مژده تولد اسحاق و سرانجام بنای کعبه است. این داستان به صورت پراکنده در سوره های متعدد آمده است و برخی ماجراها در برخی سوره ها تکرار شده است. در پایان مشاهده میشود که هدف داستان، بیان ایمان و اعتقاد راسخ و یقین ابراهیم به خداوند و تسلیم محض اوست. این امر از خلال حوادثی که برای ابراهیم روی میدهد دیده میشود، به همین دلیل است که به مقام امامت رسیده و «خلیل الله» لقب یافته است.
پیرنگ رابطه علّی و معلولی میان حوادث داستان است که آنها را به هم پیوند میدهد و در نهایت به نتیجه داستان میانجامد. در تعریف آن آوردهاند:
«پیرنگ وابستگی موجود میان حوادث داستان را به طور عقلانی تنظیم می کند، بنابراین می تواند راهنمای مهمی باشد برای نویسنده و نظم و ترتیبی برای خواننده. پیرنگ فقط ترتیب و توالی وقایع نیست، بلکه مجموعه سازمان یافته وقایع است. این مجموعه وقایع و حوادث با رابطه علّی و معلولی به هم پیوند خورده و با الگو و نقشه ای مرتب شده است.» (میرصادقی،/۶۴)
پیرنگ کالبد و استخوانبندی وقایع است، چه این وقایع ساده باشد چه پیچیده، داستان بر آن بنا میشود. در واقع پیرنگ سلسله حوادث را از آشفتگی بیرون میآورد و داستان وحدت هنری پیدا میکند. «ای.امفورستر» میان داستان و پیرنگ تفاوت قائل شده و معتقد است داستان به عنوان نقل رشتهای از حوادث میباشد که بر حسب توالی زمانی ترتیب یافته باشند. پیرنگ هم نقل حوادث است با تکیه بر موجبیت و روابط علت و معلول. (همان،/ ۶۶)
لازم به ذکر است که پیرنگ و محتوای داستان متفاوت از هم هستند. همان طور که از مطالب مذکور بر می آید، پیرنگ همان روابط علّی و معلولی میان حوادث است و از موضوع داستان پرده برمی دارد، حال آنکه محتوای داستان، پیام داستان، محور و هدفی است که داستان نویس آن را در نظر دارد و در زبان داستان خود می گنجاند و غرض اصلی وی در این آفرینش هنری است.
عنصر پیرنگ در داستان حضرت ابراهیم بسامد بالایی دارد. در تمام حوادثی که در داستان رخ میدهد، رابطه علّی و معلولی حاکم است و تمام وقایع داستان به یک سو میرود. مثلاً این ویژگی را در ماجرای بتشکنی و در آتشافکنده شدن ابرهیم میبینیم. زمانی که حضرت قومش را به یکتاپرستی دعوت نمود و آنها ایمان نیاوردند و دست از بتپرستی برنداشتند، ایشان تصمیم گرفت تا بتها را بشکند. این امر خشم پادشاه و مردم را برانگیخت و برای مجازات او تصمیم گرفتند وی را در آتشی عظیم بسوزانند؛ این آتش با عزم و اراده الهی به گلستانی تبدیل شد. این خود دلیل قاطعی است برای اثبات یگانگی و قدرت بیهمتای خداوند یکتا.
این ویژگی در آیات ۸۳-۷۴ سوره انعام نیز وجود دارد؛ زمانی که حضرت به منظور بطلان عقیده آنها در پرستش ستاره، ماه و خورشید، هر یک از آنها را به خدایی خود برگزیده و با افول هرکدام از آنها، از پرستش آنها دست کشیده و در نهایت خداوند را به پروردگاری خویش برگزیده است. یعنی تمام این ماجرا برای اثبات یگانگی و بیهمتایی خداوند و دعوت به پرستش آن صورت گرفته است و دارای یک هدف که آن اثبات یگانگی و قدرت بیهمتای خداوند است، میباشد.
شایان ذکر است که حوادث فوق به همراه تمام حوادثی که پس از آن در زندگی ابرهیم روی داده، از قبیل مهاجرت به مصر، تولد اسحاق، رها کردن هاجر و اسماعیل در بیابان و قربانی نمودن اسماعیل، همگی برای آزمودن ابراهیم بوده است که وی از تمام آنها سربلند بیرون آمده است؛ از اینرو افتخار بازسازی خانه کعبه به او و پسرش، اسماعیل، واگذار شده است. او تنها پیامبری است که به مقام امامت رسیده و «خلیل الله» لقب گرفته است. لازمه رسیدن به چنین مقامی، پیروزی در آزمونهایی بوده که پروردگار در بخشهای مختلف زندگیاش او را مبتلا کرده بود.
به مقابله شخصیتها یا نیروها در داستان با یکدیگر کشمکش می گویند که دارای اجزای گره افکنی، هول و ولا، بحران و گره گشایی میباشد. «گره افکنی، وضعیت دشواری است که برخی اوقات به طور ناگهانی ظاهر می شود. برنامه ها، راه و روشها و نگرشها را تغییر می دهد.» (همان، /۷۲) آنجا که خواننده نسبت به عاقبت کار شخصیت داستان علاقمند می شود و در حالت انتظار و دلنگرانی باقی می ماند، اصطلاحاً حالت تعلیق یا هول و ولا گفته می شود. (همان،/۷۵) بحران هم لحظه ای است که نیروهای متقابل برای آخرین بار با هم تلاقی می کنند و عمل داستان را به اوج یا بزنگاه می کشانند و تغییری قطعی در خط اصلی داستان به وجود می آورند. گره گشایی، پیامد وضعیت و موقعیت پیچیده یا نتیجه نهایی رشته حوادث است و نتیجه گشودن رازها و معماها و برطرف شدن سوء تفاهمات. در گره گشایی سرنوشت شخصیتهای داستان تعیین می شود و آنها به موقعیت خود آگاهی پیدا می کنند؛ خواه این موقعیت به نفعشان باشد یا به ضررشان (همان،/ ۷۶-۷۷)
داستان حضرت ابراهیم مانند رمانی است که از چندین حادثه مجزا ولی مرتبط با هم تشکیل شده است. هر یک از این حوادث دارای گره افکنی، هول و ولا، اوج و گرهگشایی میباشد. با این تفاوت که در چند حادثه قویتر از حوادث دیگر است؛ گویا این حوادث در سرنوشت ابراهیم۷ تعیین کننده بوده است.
اولین حادثه، حادثه بتشکنی و در آتش افکنده شدن حضرت ابراهیم میباشد؛ رویدادهای آن از نقطهای آغاز میشود که در اصطلاح ادبیات داستانی نقطه «گرهافکنی» نامیده میشود و عبارت است از «سوگندی که ابراهیم آن را اعلام کرد (یا بر حسب برخی تفاسیر آن را مخفی نگه داشت) مبنی بر اینکه چاره بتهای آنان را خواهد کرد. این رویداد زمانی به نقطه اوج خود میرسد که ابراهیم۷ آن بتها را خرد میکند و قطعه قطعه میسازد.» (بستانی،/ ۶۲)
آخرین بخش داستان با حادثه انداختن او در آتش آغاز میشود؛ زمانی که آنان با وجود پی بردن به درستی سخنان ابراهیم از عقاید باطل خود دست برنداشتند و تصمیم گرفتند او را مجازات نمایند، آتشی عظیم برپا نمودند تا ابراهیم را در آن بسوزانند. هول و ولای داستان از اینجا آغاز میشود. گویی مردم نگران ابراهیمند و بر سرنوشت وی بیمناکند. آنها از یکدیگر میپرسند که سرنوشت ابراهیم چه خواهد شد.
داستان با در آتش افکنده شدن ابراهیم به اوج میرسد (بحران داستان). اما پس از مدت کوتاهی با سرد شدن آتش و تبدیل آن به گلستان، لحظه گرهگشایی فرا میرسد؛ لحظهای که همه چیز قطعی میشود و داستان پایان مییابد. این پایانی است بسیار غیرمترقبه؛(قُلنَا یَا نَارُ کُونِی بَرداً و سَلاماً عَلَی اِبراهِیم)(انبیاء/۶۹) «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش.» خداوند متعال به دنبال این حادثه میگوید: (وَ ارادُوا بِهِ کَیداً فَجَعَلنَاهُمُ الاَخسَرِین)(انبیاء/۷۰) «میخواستید برای ابراهیم فکری بیندیشند، ولی ما زیانکارشان گرداندیم.» این جمله که پایان داستان است، همه چیز را قطعی میسازد و میزان شکستی را که آنها متحمل شدند برایمان ترسیم مینماید.
نمونه دیگر مربوط به ماجرای هاجر و اسماعیل در بیابان خشک و بیآب و علف میباشد که حضرت ابراهیم این کار را به فرمان خداوند انجام داد. زمانی که هاجر به همراه کودک شیرخوارهاش در بیابان تنها ماند، پس از مدتی جیره آب و غذای آنها تمام شد و کودک توان تحمل تشنگی را نداشت، وی از فرط تشنگی پاهایش را به زمین میکوبید. گرهافکنی داستان از همین جا آغاز میشود (رها شدن هاجر و اسماعیل در بیابان و تشنگی اسماعیل و بیتابی وی). هاجر برای یافتن آب برای کودکش میان کوه صفا و مروه به این طرف و آن طرف میدود (هول و ولای داستان). کودک از فرط تشنگی بیهوش میشود. داستان در این بخش به اوج خود میرسد (بحران)، ولی ناگهان با جوشیدن چشمهای در زیر پای اسماعیل، گرهگشایی در داستان رخ میدهد و داستان به نیکویی پایان مییابد. این امر نشانه عنایت و توجه ویژه خداوند به آنهاست.
نمونه دیگر مربوط به ماجرای خواب دیدن حضرت ابراهیم و قربانی کردن اسماعیل در خواب است. گرهافکنی داستان از همین جا آغاز میشود؛ حضرت ابراهیم پس از این خواب در نگرانی و دودلی به سر میبرد. وی از یک سو توان کشتن فرزندش را ندارد و از سوی دیگر نمیتواند از فرمان پروردگارش سرپیچی کند؛ تصمیم میگیرد موضوع را با فرزندش درمیان بگذارد. فرزندش پس از شنیدن سخنان پدر، خواستار اجرای امر پروردگار میشود. داستان با آماده شدن اسماعیل برای قربانی شدن و قرار گرفتن او در قربانگاه به مرحله هول و ولا میرسد. بحران داستان زمانی است که ابراهیم۷ چاقو را روی گلوی اسماعیل قرار میدهد. خواننده در این هنگام به شدت نگران سرنوشت اسماعیل است و نسبت به مرگ او بیمناک، اما با آمدن قوچی عظیم از سوی پروردگار و قربانی شدن آن به جای اسماعیل، گرهگشایی در داستان رخ میدهد و داستان به نیکویی پایان مییابد.
نمونه دیگری که میتوان در این بخش به آن اشاره نمود، حادثه مژده تولد اسحاق میباشد. گرهافکنی داستان از آنجایی آغاز میشود که میهمانانی ناشناس به منزل ابراهیم میآیند، آنان از غذایی که ابراهیم برایشان تدارک دیده بود نخوردند. این امر نگرانی ابراهیم را برانگیخت و از آنها ترسید. اینجا هول ولای داستان است. زمانیکه آنها به ابراهیم و ساره مژده تولد فرزندی را دادند، داستان به اوج میرسد (بحران). ابراهیم و ساره بسیار متعجب میشوند، فرشتگان میگویند این امر با اراده خداوند محقق میشود، در این بخش گرهگشایی در داستان رخ میدهد.
شخصیت از دیگر عناصر داستان است که در سیر حوادث آن نقش مهمی دارد. «قهرمانان و شخصیتهای داستان کسانی اند که با اعمال و گفتار خود داستان را به وجود می آورند.» (شمیسا،/۱۶۲) شخصیت و شخصیت پردازی دارای تقسیمبندیهای متعددی میباشد که از جمله تقسیم بندیهای شخصیت، تقسیم آنها به ایستا و پویا (یا اصلی و فرعی) است. شخصیت اصلی یا ایستا شخصیتی است که ویژگیها و خصوصیات اخلاقی ثابت و پایداری دارد و داستان پیرامون آن میچرخد؛ یعنی شخصیتی که تغییری نکند یا اندک تغییری بپذیرد. (میرصادقی،/ ۹۳) شخصیت پویا هم شخصیتی است که دستخوش تغییر و تحول باشد و جنبههایی از شخصیت،عقاید، جهان بینی یا خصلت او دگرگون شود. (همان،/۹۴) این شخصیت ارزش و اهمیت چندانی در داستان نداشته و همچون سایر عناصر به منظور تکمیل ویژگیها و خصوصیات شخصیت اصلی وارد داستان شده است.
شخصیت حضرت ابراهیم از نوع شخصیت مثبت و ثابت است؛ زیرا شخصیت ایشان در پایان داستان همان است که در آغاز داستان بوده است. همچنین شخصیت ایشان از نوع شخصیتهایی است که با نام اصلی خودشان در داستان حضور دارند و این میتواند نشانه علاقه و محبت خاص خداوند به ایشان باشد. (بستانی،/ ۴۸)
با مراجعه به بخش اول زندگی ابراهیم۷ درمییابیم که شخصیت او در این بخش شخصیتی انقلابی، مبارزهجو و اصلاحطلب است. وی نمیتواند در مقابل بتپرستی عمو، قوم و حاکم زمانهاش ساکت بنشیند. از اینرو زمانی که راهنماییها و ارشادهایش سودی نبخشید، دست به کار شد و تصمیم گرفت تمامی بتهای آنها را بشکند. اما به رحمت و عنایت پروردگار مطمئن بود؛ در هنگام افکنده شدن در آتش هیچ هراسی به دل راه نداد و تنها از پروردگار یاری میجست و یاری جبرئیل را نپذیرفت. این کار ابراهیم۷ نماد این آیه شریفه است: (حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ)(آل عمران، ۱۷۳) مولانا این موضوع را به نیکویی به نظم کشیده است:
او ادب آمـوخت از جبـریـل راد ** که بپرسید از خلیـــل حـق مراد
که مرادت هسـت تا یاری کنـم؟ ** ور نه بگریـزم سبکبـاری کنــم
گفت ابـراهیـم: نی رو از میـان ** واسطه رحمت بود بعد العیان
اطمینان قلبی حضرت ابراهیم به خداوند متعال در بخشهای دیگر داستان زندگیاش نیز مشاهده میشود. برای نمونه میتوان به ماجرای رها کردن هاجر و اسماعیل در بیابان خشک و بیآب و علف حجاز و قربانی کردن حضرت اسماعیل و ... اشاره نمود که همگی در راستای اطاعت از فرامین خداوند صورت گرفته است. شخصیت آن حضرت نماد توکل، توحید، تسلیم، اطاعت، تفکر، حلم، صبر و ... است که در داستان به نیکویی بدان پرداخته شده است.
از دیگر شخصیتهای داستان، شخصیت حضرت اسماعیل است. او نیز همچون پدرش تسلیم اراده و خواسته خداوند بوده و شخصیت او نیز از نوع شخصیت مثبت و ثابت است.
از دیگر شخصیتهای داستان، شخصیت پدرش آزر، مردم زمانهاش و پادشاه زمانهاش نمرود است. شخصیت این افراد نمونه افراد سرکش، عصیانگر، نادان، گمراه و لجباز بر سر عقیده باطلشان میباشد. شخصیت ساره و هاجر نیز از دیگر شخصیتهای داستان است که نماد شخصیت زن میباشند. این افراد زیاد در داستان حضور ندارند و از نوع شخصیتهای فرعی به شمار میآیند. میهمانان حضرت ابراهیم نیز از دیگر شخصیتهای داستان میباشند که از نوع شخصیت مثبت و فرعی داستان هستند.
صحنه شامل زمان و مکانی است که وقایع و حوادث و آکسیون در ظرف آنها روی می دهد. البته صحنه مکان به تنهایی و یا زمان و مکان نیست، بلکه عواملی که صحنه را می سازند عبارتند از: «محل جغرافیایی داستان، کار و پیشه شخصیتها، زمان یا عصر و دوره وقوع حادثه، محیط کلی یا عمومی شخصیتها (فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و ... .» (میرصادقی،/۴۵۲)
مفسران و علمای دینی درباره مکان به دنیا آمدن حضرت ابراهیم با یکدیگر اختلاف نظر دارند. عدهای میگویند او در شوش اهواز متولد شد. عدهای دیگر معتقدند وی در بابل متولد شد و پدرش او را به کوث، مقر فرمانبرداری نمرود برد. (الثعلبی،/۱۶۳). نیز آمده است که ابراهیم به سال ۱۹۹۶ قبل از میلاد در بابل عراق متولد شد (ابوالستیت،/۱۷) و پادشاه زمانهاش نمرود بود و میان طوفان نوح و تولد او ۱۲۶۳ سال فاصله است. (الثعلبی،/۱۶۳) به احتمال قوی، ابراهیم۷ در بابل متولد شده است. وی از آنجا به سرزمینهای دیگری مثل مصر، شام، حجاز و... مهاجرت نموده است؛ لذا طبیعی است که حوادث داستان در همان سرزمینها اتفاق افتاده است.
زمان وقوع داستان به درستی مشخص نیست و در قرآن نیز نیامده است. البته ذکر دقیق آن ضروری نبوده است؛ زیرا زمان و مکان در داستان قرآنی در هم میشکند و اهمیت چندانی ندارد. مثلاً قرآن از تولد و کودکی ابراهیم سخن نگفته، خصوصیات عصرش را صراحتاً بیان ننموده است، بلکه تلویحاً ترسیم کرده است. مردم زمانهاش از نظر اعتقادی به سه گروه تقسیم میشدند: ۱- عدهای که بتها و مجسمههای تراشیده شده از سنگ و چوب را میپرستیدند. ۲- عدهای که به پرستش ستاره، ماه و خورشید میپرداختند. ۳- عدهای هم حاکمان عصرشان را میپرستیدند. حضرت ابراهیم هم در این عصر متولد شد، در خانوادهای که پدرش بتپرست عادی نبود، بلکه سازنده و تراشنده بت ها بود. (بهجت،/۷۶) از این رو قرآن کریم فضای اعتقادی زمان ابراهیم را به نیکویی ترسیم نموده، بیآنکه به ذکر جزئیات غیر ضروری بپردازد.
همچنین زمانی که قرآن میفرماید که ابراهیم و همسرش پیر بودند و به آنها فرزند عطا کردیم، دلیلی ندارد که حتماً بگوید چند ساله بودند، چون اشاره به پیری کافی است و هر کسی میتواند در ذهن خود یک پیرزن و پیرمرد را مجسم کند که بچهدار شدند، بدون اینکه دقیقاً بداند چند سال دارند و دقیقاً چه سالی به دنیا آمدند. (بستانی،/۵۵)
نیز زمانی که قرآن ماجرای بتشکنی ابراهیم را بیان میکند، دقیقاً نمیگوید که چند ساله بود و نیز نمیگوید که اسماعیل در زمان قربانی شدن چند سال داشت.
در ماجرای زنده شدن مردگان و بالعکس، قرآن وارد جزئیات موضوع نشده است. مثلاً نگفته که آن پرندگان چه بودهاند، ابراهیم آنها را چگونه کشته و مخلوط نموده، در کجا و در چه فاصلهای از هم قرار داده است. قرآن زمانی که از ماجرای رها کردن هاجر و اسماعیل در بیابان خشک و بیآب و علف سخن میگوید، به توصیف جزئیات این بیابان نپرداخته، بلکه تنها از زبان ابراهیم این سخن را نقل نموده است:(رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ)(ابراهیم/۳۷). همچنین زمانی که از داستان میهمانان ابراهیم که مژده تولد اسحاق را به او دادند در سوره بقره و عنکبوت سخن میگوید، به جزئیاتی از قبیل چگونگی میهمانان، چگونگی منزل ابراهیم، ظرفهایشان، لباسهایشان، نحوه نشستنشان و اینکه چه موقع از روز آمده بوده و میهمانان از کدام سمت آمدند و ... نپرداخته است.
گفتگو از دیگر عناصر داستان است که نشان دهنده افکار و عقاید و اندیشه های شخصیتهای داستان می باشد. این عنصر در داستان قرآنی ویژگیهای شخصیت داستان را بیان میکند. شخصیتها از خلال گفتگوهایشان از اندیشهها، آراء، افکار و مواضع خود پرده برمیدارند. (ابوالستیت،/۶۰۷)
گفتگوی موجود در داستان ابراهیم از نوع گفتگوی بشر با بشر و بشر با پروردگار است. بارزترین نمونه گفتگوی بشر با بشر، گفتگوی میان آن حضرت با قوم، پدر و پادشاه زمانهاش و دعوت آنها به یکتاپرستی و منع از بتپرستی است. آن حضرت خطاب به پدر و قومش میفرماید:(اِذ قَالَ لِاَبِیهِ و قَومِهِ ما هَذِهِ التَماثِیلُ الَّتِی أنتُم لَها عَاکِفُونَ)(انبیاء/۵۲) «این تندیسها که به پرستش آنها دل نهادهاید، چیستند؟» قومش پاسخ دادند:(قَالُوا وَجَدنَآ ءَابَاءَنآ لَهَا عَابِدِینَ)(انبیاء/۵۳) «گفتند پدرانمان را دیدیم که آنها را میپرستیدند» آنگاه قوم او پاسخ دادند:(قَالُوا أَجِئتَنَا بِالحَقِّ أَم أَنتَ مِنَ اللِّاعِبِینَ)(انبیاء/۵۵) «گفتند برای ما سخن حقی آوردهای یا ما را به بازی گرفتهای؟» ابراهیم پاسخ داد:(قَالَ بَل ربُّکُم رَبُّ السَّمواتِ وَ الاَرضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ و أَنا عَلَی ذَلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ)(انبیاء/۵۶) «گفت: نه، پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمین است، آن که آنها را آفریده است و من بر این سخن که میگویم گواهی میدهم.»
این گفتگوها میان حضرت ابراهیم و قومش ادامه مییابد تا اینکه ایشان تصمیم میگیرد تمامی بتها به جز بت بزرگ را بشکند. در خلال این گفتگو ابراهیم۷ با عبارتی ساده و نیکو بطلان عقیده قوم و پدرش را آشکار کرده، آنها را به پرستش خدای یکتا دعوت مینماید.
در ادامه داستان، گفتگوی میان قوم ابراهیم با یکدیگر به تصویر کشیده میشود که شگفت زده از عامل این ماجرا از یکدیگر سؤال مینمایند:(قَالوُا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنا إنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ)(انبیاء/۵۹) «چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟» برخی پاسخ میدهند:(قَالُوا سَمِعنَا فَتَیً یَذکُرُهُم یُقَالُ لَهُ إِبرَاهِیمُ)(انبیاء/۶۰) «شنیدهایم که جوانی بهنام ابراهیم از آنها سخن گفته است.» و سپس گفتگوی میان حضرت ابراهیم و قومش در این باره وجود دارد که در ادامه سوره انبیاء آیات ۶۰ تا ۷۰ آمده است.
نمونه دیگر گفتگو، گفتگوی میان حضرت ابراهیم و قومش است که در آیات ۷۵ تا ۸۳ سوره انعام آمده است. حضرت ابراهیم در این آیات هر یک از ستاره، ماه و خورشید را به خدایی برگزیده و با بطلان و افول هر یک از آنها، دست از پرستش آن کشیده است. وی با این کار و با کلام و دلیلی ساده آنها را از پرستش ستاره، ماه و خورشید باز داشته و به پرستش خداوند دعوت نموده است. با کمی دقت در این گفتگوها درمییابیم که این گفتگوها برای دعوت مردم به یکتاپرستی و منع آنها از بتپرستی انجام شده است.
گفتگوی میان حضرت ابراهیم و اسماعیل درباره قربانی کردن او و در میان گذاشتن موضوع قربانی با اسماعیل، نمونه دیگری از گفتگو در داستان است که در آیات ۱۰۲ تا ۱۱۱ سوره صافات آمده است.
نوع دیگر گفتگو در داستان، گفتگوی ابراهیم و خداوند متعال است. بارزترین آن در سوره بقره است؛ «و هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری چند امتحان کرد و او همه را به جا آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی مردم برگزیدم. ابراهیم گفت: (قَالَ وَ مِن ذُرِّیَتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهدِی اِلظَّالِمِینََ)(بقره/۱۲۴) و از فرزندانم نیز؟ خداوند فرمود: عهد من به ستمگران نمیرسد.»
در این گفتگوی کوتاه و ساده، چقدر مطلب نهفته و پاسخها دقیق و صریح و کوتاه و غیرمنتظره است. حضرت ابراهیم در برگزیده شدن خود به پیشوایی از طرف خداوند میپرسد: آیا این پیشوایی برای فرزندانم نیز خواهد بود؟ این سؤال غیر منتظره است. اما بیانگر این است که انسان طالب و عاشق جاودانگی است. ابراهیم میخواهد این پیشوایی به او ختم نشود و ادامه داشته باشد. جوابی که خداوند میدهد نیز عمیق و دقیق است. نمیفرماید که به فرزندانت میرسد یا نه، بلکه میفرماید عهد من به ستمگران نمیرسد، اگر فرزندانت ستمکار باشند، پیشوایی به آنها نمیرسد و اگر صالح باشند، پیشوایی به آنها خواهد رسید. (بستانی،/۵۱)
نمونه دیگر گفتگو، گفتگوی میان حضرت ابراهیم و اسماعیل با خداوند است که در فرهنگ دینی مناجات نامیده میشود. زمانی که آنان کعبه را بازسازی مینمودند، این آیه شریفه را زمزمه میکردند:(رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)(بقره/۱۲۷)
زاویه دید همان شیوه نقل و روایت داستان است؛ شیوه ای که نویسنده برای بیان حوادث داستان خود برمی گزیند. زاویه دید به دو نوع درونی و بیرونی تقسیم میشود. در زاویه دید درونی، راوی داستان یکی از شخصیتهای اصلی یا فرعی است. یعنی مواد، مصالح و اجزای داستان را یکی از شخصیتهای اصلی یا فرعی ارائه می کند و داستان از زاویه دید اول شخص (من) روایت می شود. (پروینی،/ ۱۸۵) اما در زاویه دید بیرونی بر خلاف زاویه دید درونی نویسنده بیرون از داستان قرار دارد و اعمال قهرمانان را گزارش می دهد، (شمیسا،/۱۶۱) یعنی راوی داستان سوم شخص است و در این روش، راوی ممکن است علاّم و دانای کل باشد؛ یعنی از همه ماجراها، افکار و خیالات قهرمانان اطلاع داشته باشد. (همان) در این نگاه فکری برتر از خارج شخصیتهای داستان را رهبری می کند و از نزدیک شاهد اعمال و افکار آنهاست و در حکم خدایی است که از گذشته و حال و آینده آگاه و از افکار و احساسات پنهان همه شخصیتهای خود با خبر است. (میرصادقی،/ ۳۹۲) راوی در این شیوه به عنوان شخصیت برتر، آگاه از تمام امور و سیر حوادث، داستان را از آغاز تا پایان روایت می کند.
زاویه دید داستان ابراهیم۷ از نوع زاویه دید بیرونی است. داستان بر پایه روایت استوار است. راوی سوم شخص و از نوع دانای کل است، یعنی بیرون از داستان و واقف به تمام ماجراست؛ وی به نقل و روایت حوادث و ماجرای زندگی ابراهیم میپردازد. او همچنین در لابلای داستان گاهی از گفتگو نیز استفاده کرده است، یعنی گفتگوهایی را از زبان شخصیتهای داستان برایمان نقل نموده است.
داستان بشری اندیشهای است که از تجربه زاده شده و شامل مجموعه حوادثی است که با ترتیب منطقی به هم متصل شده اند و به نتیجه ای طبیعی منتهی می شود. این حوادث پیرامون یک موضوع کلی که تجربه بشری می باشد می چرخد که موضوع داستان است. (منصوری،/۳۶۶) اندیشه و موضوع داستان لازم و ملزوم یکدیگرند و با یکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند، یعنی اگر اندیشه نباشد، موضوع شکل نمیگیرد و بالعکس. درون مایه را به عنوان فکر و اندیشه حاکمی تعریف کرده اند که نویسنده در داستان اعمال می کند و به همین جهت است که می گویند درون مایه هر اثری جهت فکری و ادراکی نویسنده اش را نشان می دهد. (میرصادقی،/۱۷۴)
مفهوم فکری در داستان ابراهیم بیان این مطلب است که ایشان انسانی است شجاع و به خداوند اعتماد دارد. او همچنین دیگران را آگاه میسازد که ترس از ستمگر و ظالم، هرچند که ستم و زورگویی او از حد بگذرد و قدرتش افزون گردد، نباید مانع از تعامل انسان با خدا شود. این شجاعت ابراهیم همراه با یقین است. یقین به این امر که در تمام موقعیتها خداوند او را حفظ خواهد کرد، خواه در آن هنگام که با انبوهی از طاغوتها روبرو شود، خواه در آن هنگام که با آتشی مواجه شود که به طور طبیعی بدن را میسوزاند. (بستانی، /۶۲و۶۳) او در تمام این موقعیتهای دشوار تنها به خداوند تکیه میکند و میگوید(حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیل) (آل عمران/۱۷۳).
اندیشه محوری دیگر در داستان، اطاعت و فرمانبرداری مطلق او از خداوند است. خواه آنجا که به امر پروردگار مهاجرت آغاز نموده و رهسپار سرزمینهای مصر، شام و حجاز میشود و خواه آن زمانی که هاجر و اسماعیل را در بیابانی بیآب و علف رها میکند. اوج تسلیم او را در ماجرای قربانی کردن اسماعیل مشاهده مینماییم که به رغم عاطفه قوی پدریاش تسلیم امر پروردگار شد. از اینرو حضرت ابراهیم نماد اعتماد، توکل، ایمان قوی و یقین در ایمان به خداوند است. در سایه این یقین است که به مقام امامت رسیده و افتخار بنای کعبه به او و پسرش عطا شده است. گویی هدف از این داستان، آزمودن ایشان به انواع آزمایشهای دشوار بوده و رسانیدن ایشان به مقام امامت و خلیل اللهی بوده است.
اسلوب تصویر بیانی است که نویسنده، داستان خود را که دارای زبان و عبارات و تصاویر و گفتگو است با آن می سازد. این اسلوب بیانگر توان ارائه و تأثیرگذاری داستان پرداز است. (سلام،/ ۳۲)
همان گونه که پیش از این اشاره شد، داستان قرآنی خود دارای سبک و ویژگیهای منحصر به فردی است. در واقع داستان برای بیان اهداف دینی، عقیدتی و... بیان شده است؛ از اینرو نمیتوان آن را با داستان بشری مقایسه نمود. داستان ابراهیم۷ هم دارای حلقهها و صحنههای متعددی است. تمامی این حلقهها برای اثبات وحدانیت خداوند، اثبات صفات نامتناهی، صفات قدسی او، دعوت به یکتا پرستی و... میباشد. اسلوب داستان بر پایه روایت و بیان کلیات استوار است.
این داستان نیز همچون دیگر داستانهای قرآن واقعی است. یعنی تمام ماجراها و حوادث آن اتفاق افتادهاند و شخصیتهای آن زمانی در این دنیا زیستهاند. البته واقعی بودن داستان به معنای عاری بودن داستان از عنصر خیال نمیباشد، بلکه داستان قرآنی نیز همچون داستان بشری دارای عنصر خیال میباشد، با این تفاوت که خیال قرآنی برای این است تا خواننده بتواند حوادث داستان قرآنی را تصور نماید.
اکنون به بیان برخی از ویژگیهای اسلوب داستان حضرت ابراهیم میپردازیم.
۱- تمامی داستان پیرامون قضیه دعوت به یکتاپرستی، قضیه بتها، تسلیم اراده محض پروردگار بودن و... دور میزند و به قضایای دیگر نمیپردازد؛ این امر بدان معناست که این داستان از لحاظ شکل و محتوا دارای هندسه ویژهای است. این ساختمان از یک سو بر وحدت موضوع استوار است و از سوی دیگر بر رویدادها، موقعیتها وشخصیتهایی که همگی در قالب این وحدتـ وحدت موضوعیـ ریخته میشود. همچنین این ساختمان دارای خطوط ویژهای است که فوقالعاده هیجانانگیز و از لحاظ فکری و هنری با یکدیگر هماهنگاند.(بستانی،/ ۵۴) این موضوع در حادثه بت شکنی ابراهیم۷، در آتش افکنده شدن و مجادله او با نمرود در دعوت به یکتا پرستی به خوبی مشهود است.
۲- از دیگر ویژگیهای داستان حضرت ابراهیم سادگی و روانی آن است، البته همهفهمی و سادگی و روانی خصیصهای است که قصه هدفدار از آن سود میبرد تا خوانندگانش دچار سردرگمی و کجفهمی نشوند. (همان،/۴۱) نمونه بارز این امر در مجادله حضرت ابراهیم با مشرکان متجلی است؛ ابراهیم۷ به پدرش آذر گفت: آیا بتها را به خدایی برگزیدهای؟ به راستی تو و قومت را در گمراهی آشکار میبینم. و همچنین ما بر ابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را ارائه دادیم تا به مقام اهل یقین رسید. پس چون شب تاریک فرا آمد، ستاره درخشانی را دید. گفت این پرودگار من استو.... (انعام،/۸۸-۷۴).» خلاصه داستان این است که وی در پایان از برگزیدن هر یک از ستاره، ماه و خورشید به خدایی اجتناب کرده و خداوند یکتا را به پرودگاری خویش برگزیده است.
ابراهیم نوجوان، با زبانی ساده و روان و برهان ابتدایی و به دور از هرگونه پیچیدگی و فلسفهبافی، قومش را از پرستیدن ستاره، ماه و خورشید باز داشته و آنها را به پرستش خداوند یکتا دعوت نموده است. با دقت در این داستان، به وجود ویژگی دیگری در آن پیمیبریم و آن ویژگی، تمثیلی بودن داستان است؛ زیرا ابراهیم با این تمثیل و رد دیگر خدایان، به پرستش خداوند یکتا دعوت نموده است.
۳- قصه قرآن به جزئیات در حد نیاز اشاره میکند. به توصیف وقایع جزئی نمیپردازد و بسط نمیدهد، بلکه نکته حساسی را برمیگزیرند و با همین گزینش بجا و زیبا، حق مطلب را ادا میکند. (بستانی،/ ۴۱) داستان حضرت ابراهیم نیز از این ویژگی مستثنی نیست؛ برای مثال به داستانی که در آیات ۲۴ تا ۳۴ سوره ذاریات آمده است اشاره میشود: (هَل أَتاکَ حَدِیثُ ضَیفِ إِبرَاهِیمَ المُکرَمِینَ*إِذ دَخَلُوا عَلَیهِ فَقَالُوا سَلاماً قَالَ سَلامٌ قَومٌ مُنکَرونَ*فَراغَ إِلی أَهلِهِ فَجآءَ بِعِجلٍ سَمِینٍ*فَقَرَّبَهُ إِلَیِهم قَالَ أَلا تأکُلُونَ*فَأوجَسَ مِنهُم خِیفَهً قَالوُا لا تَخَف وَ بَشَّرَهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ*فَأَقبَلَتِ امرَأَتُهُ فِی صَرَّهٍ فَصَکَّت وَجهَهَا وَقَالَت عَجُوزٌ عَقِیمٌ*قَالُوا کَذلِکَ قَالَ ربُّکَ إِنَّهُ هُوَ الحَکِیمُ العَلِیمُ*قَالَ فَمَا خَطبُکُم أَیُّها المُرسَلُونَ*قَالُوا إِنَّا أُرسِلنَا إِلی قَومٍ مُجرِمِینَ*لِنُرسِلَ عَلَیهِم حِجَارهٌ مِن طِینٍ*مُسَوَّمَهً عِندَ رَبِّکَ لِلمُسرِفِینَ)(ذاریات/۲۴-۳۴) «آیا حدیث میهمانان ابراهیم به تو رسیده است؟ هنگامی که بر آنها وارد شدند و گفتند سلام. ابراهیم گفت: شما مردمی ناشناسید. پس نزد همسرش رفت و کباب گوساله فربهی آورد و غذا را نزد آنها نهاد، گفت: آیا غذا نمیخورید؟ آنگاه سخت از آنها ترسـید. گفتند: نترس. و او را به پسری بشارت دادند. پس زنش با فریاد شادمانی روی به آنها نهاد و به صورتش سیلی نواخت و گفت: من پیرزنی نازا هستم. گفتند: خدای تو چنین فرموده که او دانای حکیم است.»
همان گونه که ملاحظه میشود، جزئیاتی از قبیل سلام کردن و جواب آن را دادن، آوردن کباب گوساله، غذا نخوردن، سیلی نواختن همسر ابراهیم۷ به صورت خویش بیانگر شیوه خاص قرآنی است که برای نمایش یک مجلس میهمانی، به توصیف در و دیوار و فرش و ظرف نمیپردازد، بلکه به ریزهکاریهای دقیق و زیبایی که هم جالب توجه هستند و هم حساس و هم اشاره به آنها در قرآن ضروری است، پرداخته و در حد نیاز و با لحن نمایشی آنها را ارئه میدهد.» (همان،/ ۴۲)
این ویژگی در بخشهای دیگر داستان نیز به چشم میخورد که نشانه اوج فصاحت و بلاغت و معجزه آسا بودن قرآن است و در عین ایجاز، حوادث داستان را به کاملترین صورت ممکن بیان نموده است.
۴- از دیگر ویژگیهای داستان حضرت ابراهیم، وجود قطع هنرمندانه در داستان همانند دیگر داستانهای قرآن است. یعنی اینکه خداوند تمام صحنه را بیان نمیکند، بلکه هنرمندانه صحنه را در جایی قطع میکند و به پایان میبرد. تا شروع صحنه بعدی فاصلهای به وجود میآید؛ فاصلهای زیبا و جالب، نه زشت و گنگ. این فاصله را ذهن خواننده پر میکند، بدون آنکه به اصل داستان لطمهای وارد شود و ساختار آن از شکل و زیبایی خود بیفتد. مثلاً (إِذ قَالَ إِبراهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیفَ تُحِی المَوتَی قَالَ أَوَلَم تُؤمِن قَالَ بَلَی وَلَکِن لِیَطمَئِنَّ قَلبِی قَالَ فَخُذ أَربَعَهً مِنَ الطَّیرِ فَصُرهُنَّ إِلَیکَ ثُمَّ اجعَل عَلَی کُلِّ جَبَلٍ مِنهُنَّ جُزءًا ثُمَّ ادعُهُنَّ یأتِینَکَ سَعیًا وَاعلَم أَنَّ الله عَزِیرٌ حَکِیمٌ)(بقره/۲۶۰) «زمانی که ابراهیم پیامبر گفت: پروردگارا! به من بنمای که چگونه مرده را زنده میسازی؟ خداوند فرمود: آیا باور نداری؟ ابراهیم گفت: ایمان دارم، ولیکن برای اطمینان قلبم میخواهم. خداوند فرمود: چهار پرنده را بگیر و تکه تکه کن و هر جزئی را بر کوهی بگذار، آنگاه بخوانشان. با تلاش به سوی تو میآیند. بدان که خداوند عزیز و حکیم است.»
با دقت در آیه فوق درمییابیم که خداوند نمیفرماید ابراهیم این کار را انجام داد یا نه. فقط دستور را بیان میکند. پیداست که آن پیامبر بزرگ به چنین کاری مبادرت ورزید و به همین دلیل به نتیجه رسید. ولی خداوند آن داستان را نمیآورد، چون لازم نمیداند.» ( همان،/ ۵۳)
نمونه دیگری از این نوع ماجرا در سوره انبیاء آمده است؛ آنجا که خداوند میفرماید:
(قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا ءَالِهَتِکُم إِن کُنتُم فَاعِلِینَ* قُلنا یَا نَارُ کُونِی بَرداً وَسَلَاماً عَلَی إِبرَاهِیمَ)(انبیاء/۶۹-۶۸)
«مشرکان گفتند: بسوزانیدش و خدایان خود را یاری کنید اگر اهل عمل هستید. گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد باش و...»
قطع هنرمندانه نیکویی رخ داده است؛ مشرکان میگویند که ابراهیم را در آتش بیندازید. ناگهان حضرت ابراهیم را در میان آتش میبینیم که خداوند به آتش فرمان میدهد تا بر ابراهیم سرد و سلامت باشد. این قطع هنرمندانه در خود عنصر غافلگیری را نیز دارد؛ زیرا خواننده را به طور ناگهانی به آغاز صحنه دیگری میبرد، آن هم میانه صحنه، نه آغاز آن.» (همان، /۵۳ و۵۴)
همانگونه که پیش از این اشاره شد، از ویژگیهای سبک، وجود عنصر عاطفه در داستان است که این داستان نیز از عاطفه مستثنا نیست. عاطفه مادری هاجر در هنگام تشنگی اسماعیل و عاطفه پدری ابراهیم در هنگام قربانی نمودن اسماعیل به اوج خود رسیده است.
داستان حضرت ابراهیم۷ وحیی از جانب پروردگار است. یعنی داستانی غیر بشری میباشد؛ اما غیر بشری بودن آن به معنای عاری بودنش از عناصر داستانی هشتگانه نیست، بلکه تمام این عناصر در آن دیده میشود و حوادث به صورت پراکنده و در سورههای متعدد آمده است. خداوند متعال با اسلوبی متین و مستحکم، عناصر داستانی رخدادها را به نمایش میکشد. هر یک از این عناصرـ آن چنان که مستلزم شیوه یگانه قرآن است ـ در محور شکر و اخلاص، صبر و تسلیم محض اراده خداوند بودن را متجلی می کند.
۱. در این تحقیق از واژه «پیرنگ» که معادل «plot»، الحبکى است استفاده شده است. پی+ رنگ. «پی» به معنای بنیاد و شالوده آمده است و «رنگ» به معنی طرح و نقش. بنابراین «پیرنگ» به معنی بنیاد، نقش و شالوده طرح است و معنای دقیق و نزدیک برای «plot» (نک: میرصادقی،/۶۱).
۱. قرآن کریم
۲. ابوالستیت، محمد الشحات؛ خصائص النظم القرآنی فی قصه ابراهیم۷، قاهره، مطبعه الامانه، ۱۹۹۱م.
۳. بستانی، محمود؛ جلوه های هنری داستانهای قرآن جلد۲ ، ترجمه: محمدحسین جعفرزاده، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
۴. بهجت، احمد؛ انبیاءالله، قاهره، دارالشروق، ۱۹۸۷م.
۵. پروینی، خلیل؛ تحلیل عناصر ادبی و هنری داستانهای قرآن، تهران، فرهنگ گستر، ۱۳۷۹ش.
۶. پرین، لارنس؛ تأملی دیگر در باب داستان، ترجمه: محسن سلیمانی، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلانی، چاپ چهارم، ۱۳۶۸ش.
۷. الثعلبی، ابی اسحاق احمدبن محمدبن ابراهیم النیسابوری؛ قصص الأنبیاء المسمی بعراس المجالس، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
۸. الجزائری، نعمه الله؛ النورالمبین قصص الأنبیاء و المرسلین، النجف الاشرف، الرضی، ۱۳۸۵ش.
۹. جعفری، حسینعلی؛ بررسی هنری بهترین قصه قرآن، تهران، حوزه هنری، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
۱۰. حسینی، سید ابوالقاسم؛ مبانی هنری قصه های قرآن، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، بی جا، ۱۳۷۷ش.
۱۱. خلف الله، محمد احمد؛ الفن القصصی فی القرآن الکریم، شرح و تعلیق خلیل عبدالکریم، قاهره، مؤسسه الانتشار العربی، الطبعه الرابعه، ۱۹۹۹م.
۱۲. داد، سیما ؛ فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران، مروارید، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
۱۳. الساعدی، حاتم؛ مدخل فی النثر العربی الحدیث، بیروت، موسسه المارف للمطبوعات، ۱۹۹۹م.
۱۴. سلام، محمد زغلول؛ دراسات فی القصه العربیه الحدیثه، الاسکندریه، منشاه المعارف، ۱۹۷۳م.
۱۵. شمیسا، سیروس؛ انواع ادبی، تهران، فردوس، چاپ دوم، ۱۳۷۳ش.
۱۶. عبدالقادر، احمد عطا؛ قصص الأنبیاء المجلد ۱، بیروت، دار احیاء التراث العربی، الطبعه الثالث، ۱۹۸۹م.
۱۷. عمادزاده، حسین؛ تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم و قصص قرآن، تهران، اسلام، ۱۳۸۳ش.
۱۸. قطب، سید؛ التصویر الفنی فی القرآن الکریم، بیروت، دار الشروق، ۱۹۹۵م.
۱۹. المنصوری، علی جابر؛ النقد الادبی الحدیث، عمان، دار عمار، الطبعه الاولی، ۲۰۰۰م.
۲۰. میرصادقی، جمال؛ عناصر داستان، تهران، سخن، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
۲۱. مولوی، جلال الدین محمد؛ مثنوی معنوی، تهران، سپهر، ۱۳۶۲ش.
۲۲. یزدان پرست، حمید؛ داستان پیامبران، تهران، اطلاعات، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.